پيام دوستان
كيوان گيتي نژاد و
103/2/12
كيوان گيتي نژاد و
شهادتم را همسرم جاري کند و همين چند خط را که همه آن را از ببرند به خاک مشغول به تجزيه جنازه بي لحد و چون ترکش پخش در هر گوشه از خاک غزه باروري ساز اما نه به عنوان علف حرز که مي رويد از آن که درختي بر سر هر تکه از پيکرم چون سرو و انار و سيب اما غير ممنوعه نمادي از ستمگر ل کشي و مظلوم نوازي تعبيرش دار
كيوان گيتي نژاد و
103/2/12
هيد گمنام کيوان گيتي نژاد رسته سرباز بي پلاک با هويت هيچ و بي مايه خدايا هرچه اعداد بي پايان بداري رفيقان را مرا بر نقطه انجماد از هيچ به منفي بينهايت هدايت و علائم کن که از اين پس براي هيچ بودنم بيمه اختيار مي کنم و بي بيمه به جايي پا نمي گذارم که هيچي خود را به قيمت بخث و به پوچي دشمنان و ظالمين يه حدر ندهم
كيوان گيتي نژاد و
103/2/12
السلام عليک يا اهل بيت النبوه و امامت قسمت ميدهم به گوشوارههاي کشيده شده از گوش خواهرم رقيه هنوز شهادت زندگي آغاز نشده اگر برات تو اين چند وقت آشتي کردم و الان با تو حرف ميزنم دليلش پدر و برادر استاد و خانم معلم و دوستام حالا خودت گفتي ادعوني قد استجب لکم به شرافت و عزت و بزرگيت قسم که خيلي قسم عجيب و ناموسي هست شهادتم را پيش از اينکه غرور من را از هيچي قلقلک بده و بهار امسال رو به گرمي بره
حالا که نمک گير آقام و برادرام و خواهرامو شوهر خواهرامو مادرم و پدرم و خانم معلم و دوستاي با معرفتم بيش از اين نشدم شهادتم رو که بر عکسي شکل و طريقت استشهادي ام ديگر پنهان نيست به فيض اش نائل کن مي دونم و مي دوني که ظرفيت طاقتم براي تحمل اينهمه دين به ياران و خانواده ام تا همينجا سنگيني اش کمرم و خورد کرده بزار به يمن شهادتم اون آبرويي که با جهل و گناه براشون برده
تا تو هم به حسن اش از کرده و گناه من بگذري ولي مي دانم آنچه تو مجازات کني به مر شان خدايا کينه را از من دور کن که منيتم را تيره و از هيچ کس به عدد مي کشد مرا خدايا هيچ بودنم ذشته ام را به صفاي دل خاندانم و عزت و شرف و ياري بي مزد و قيما يارانم بر من و ايشان فصلي تازه براي آغازي نه چندان طولاني و نفس هاييه شهادتم ختم کن و عشق ات را بر من همواره روا دار و گ
اجاره اي و استيجاري بنا نهان که وحشت دارم از اينکه نفس هايم شماره بازدم کشد ودم پس دهد من جنبه ندارم و از وابستگي ام خود مي تواني فکر بعد توبه ام را کني اينجا گدايي براي من حکم اعتباري ندارد در پي که من از بالا به گدايي رسيده ام و اين منيت هرگز در برابر هيچ کس سرکش نبود و نيست و من اينجاي مشروط را بر ماندن قطعي سند دار ترجيح مي دهم و غوص و قدح تقدير را به شمارش مي بينم
كيوان گيتي نژاد و
103/2/12
سخته اما زيبا و دلچسب يکي که تو دنيا همه چيزت هم حال خوش ات هم حال بدت روياي با اون بودن شما اگر حال با حال مي خواي لاجرم يک زن بايد کنارت باشه عاشق اش باشي دوست اش داشته باشي مردش باشي مونس غم خوارش باشي پشت اش باشي محرم اسرارش باشي جونت باشه راه رسيدن به کمال ات باشه عاشقانه با هم سر کنيد دشمنا رو يکي بعد از ديگري از بازي پس بگيرين و آواز دوقول و شادي روح
هم باشين خيلي چيزهاي ديگه ه من نمي گم اون بايد بگه که مونس روح و روان و جان من ميشه خواهان دل و جان من هست بامن يکي و غم خوار و يار تاق من ميشه من که اميدم به خداست و روح ام درگرو بنده صالح خداست عشق من مولام بود و هست هرکه اون بخواد تاييد کنه مال من و جون و همه چيز من ميشه و جانم و روحم در راه اوني که مولام و دوست داره به من ام به نگاه همراه و قصيده خوان روز و شب اش نظر مي کنه
معامله پاياپاي هست و حواست نباشه سرت بالاي دار است مخصوصا اگر حاج خانم دبير که باشن هميشه خط کش اش چون چوب گردو يا خط کش خانم اسکندري 38سال پيش چقدر لذت داشت وقتي کف دست سامان يا راجيزاده ميشکست کف دستشون و نصيب من در عين معلوم فقط قربون وصدقه هاي عاشقانه اي بود که نتيجه از اين روايت از بچه گي پاچه خوري قابل بودم الان چطور؟
+
هوالرحمن
آدمي بغض روي بغض ساخته شد ...
نگاه کن
همين زانو هايش ،
بغض هايي هستند که از گلو پايين رفتند و گير کردند وسط قدم هايش ...
و آدم ، درست از همانجا خم شد ... !
#ساجده_شيرين_فرد .
كيوان گيتي نژاد و
103/2/12
خدايا دلم تنگه خدايا گله دارم از تو!البته شکرت ني گويم ولي يک ذره اينجا بهم ريخته اونم جون به لب رسيده من است يا حلالم کن يا راحتم کن بس است اين برزخ کثيف و زجر آور که جانم را به لبم رسانده حي هات از اينهمه ناملايمتي زجر و عذاب فارغ از حال و روح و جان من با من بساز نگيرم خرده آزادم کن از اين برزخ صاحب مرده اگر رهايم کني رزگل تو ميشوم خار را مي شکافم با تو يکي ميشوم
به من خوش بودن يه حالي غريبه دلم مي خواد حرف بزنم اما گوشي که براي صحبت هايم دلش ريسه رود نمي يابم شايد با اين گفته دارم دلبري مي کنم از دلبرجانم ولي به خدا دلم خيلي تنگ است تنگ شهادت آخر هروقت خيلي خوشحالم اين دل صاحاب خانه خراب ميزنه خاکي و خرمشهر بهترين مقصد است آن ممدنبودي چقدر دوست دارم هوا هواي شهادت است
+
اندکي آرامش ميخواهم ....
دستم به زندگي نمي رود ...
اين روزها که از همه ي سايه ها و آدم هاي رنگي
دلم به درد آمده تنها به پنچره اي که عطر
آرامش تو را مي پراکند
چشم دوخته ام ...
دردي عظيم درديست
با خويشتن نشستن
با خويشتن " ش ک س ت ن"
كيوان گيتي نژاد و
103/2/10
شاد باشيد خرده نگيريد از بد زمانه کدامين يار ماند در دل و جان ما الي همين درد بي نهايت سخت زندگي آري همه درگيريم از عاقبت امروز خود ولي آيا جدل کردن و شکوه کردن از زمين و زمان سودي دارد در يافتن احسن الاحوال ما دوستان؟بياييم با زجر و تنهايي خود جمعي از منشور عشق و صفا ميان هم ترسيم و هديه بهم کنيم اين کار نوين و جديديست که از زجر و تنهايي فعلي مزيد رو به صفا و عشق و محبت بسازيم و عيدي هم کنيم
خسته ام و دلسرد ديگر اميدي در سر ندارم خدايا عالم حقيقت چقدر سياه است و مه آلود من از خود بودن وحشتي عميق دارم اما چه سود که هرچه ب د هست حقيقت است تو در مجاز گم شده اي تا غم کمتر بخوري ولي چشم هام باز شده و ديگر نواي بسته بودنم را نمي جويه من آن درمانده شدم گه همواره وحشت از نام اش داشتم خداحافظ اي دوستان خوبم بايد حقيقت را در نبودشان بپذيرم و به قول و زنجير تن وهن
+
چقدر گاهي دلم براي روزهاي خوش پارسي و دوستانم تنگ ميشه
يادت بخير
در انتظار آفتاب
103/2/8
786.سلام.چقدر دلم براي مادر هما.نهانخانه جان کفش هاي مکاشفه.در انتظار آفتاب تنننننننننننننگ شده..............و هفت آسمان.دختردوست داشتني و.....
+
و حسنک را سوي دار بردند و بجايگاه رسانيدند. بر مرکبي که هرگزننشسته بود نشانيدند و جلادش استوار ببست و رسنها فرود آورد و آواز دادند که سنگ زنيد. هيچکس دست بسنگ نميکرد و همه زار ميگريستند، خاصه نشاپوريان. پس مشتي رند را زر دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود، که جلادش رسن بگلو افکنده بود و خبه کرده.
پيام رهايي
103/2/8
+
اينک که جان به لب وَ لبِ ما به جان رسيد
اين خنجر از شماست که تا استخوان رسيد
زين آسيا شراره به هفت آسمان رسيد
“اين نوبت از کسان به شما ناکسان رسيد
نوبت ز ناکسان شما نيز بگذرد”
پيام رهايي
103/2/8
+
سن وبلاگم 15 سال و 5 ماه و 5 روز شده :)
اسپايکا
103/2/5
15 سالم بود، مثل هميشه پشت سيستم تو اتاقم، صفحه ثبت وبلاگ جديد جلوم بود تو فکر انتخاب يه آدرس براي وبلاگم بودم چند تا اسم اومد به ذهنم ولي قشنگ نبودن چيزي که ميخواستم رو نميرسوندن يهو از پسرخالم که چند ترم زبان جلوتر از من بود و کنارم رو صندلي نشسته بود پرسيدم پيشرفته به انگليسي چي ميشه گفت Advanced گفتم همين خوبه و دکمه ثبت رو زدم :دي
+
يادمه اينجا يه آ.مرصاد سيستاني داشت ...يه آ.ابوالفضل صياد ...يه آ.محمدمهاجري ....يه اميدآروين ....يه خاله مهتاب ....يه نگاه منتظر ....يه دستان خالي.....شقايق بانو..دکتر نگو بلا...الهام بانو...محبوبه*..سرباز133
کلبه تنهايي*مريم*
103/2/5
10 فرد دیگر
87 فرد دیگر
+
#راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي #راشدخدايي
kjkhjkhjkh
103/2/4
+
تسويه حساب کردن با گذشته، به اين معناست که ما بايد هرگونه کار ناتمام در رابطه با هر شخص، پروژه يا فعاليتي را که با آن درگير بودهايم به سرانجام برسانيم.
ما نميتوانيم زندگي جديد خود را روي ستونهاي سست گذشته؛ کارهاي ناتمام؛ قراردادهاي لغو شده و کلا مسائل حل نشده بنا کنيم....
* راوندي *
103/2/3