اندیشه

مهر تو را به عالم امکان نمیدهم

    نظر

 مهر تو را به عالم امکان نمی دهم

این گنج پربهاست من ارزان نمی ‏دهم

یک قطره از سرشگ که ریزم به یادشان

آن قطره را به گوهر غلطان نمی دهم

گر انتخاب جنّت وکوثر به من دهند

کوى تو را به جنّت ورضوان نمی دهم

                         

نام تو را به نزد أجانب نمیبرم

چون اسم أعظم است ، به دیوان نمی دهم

من را غلامى تو بود تاج افتخار

این تاج را به افسر شاهان نمی دهم

دست طلب زدامنشان من نمی کشم

دل را به غیر عترت وقرآن نمی دهم

درّ ولایتى که نهفتم ازو به دل

تابنده گوهرى است من ارزان نمی دهم

در عاریت سراى جهان ! جان عاریت

جز در ثناى حضرت جانان نمی دهم

آل علی است جان جهان وجهان جان

بی مهرشان به قابض جان ، جان نمی دهم

جان میدهم به شوق وصال تو یا على

تا بر سرم قدم ننهى جان نمی دهم

امروز هر کسى به بُتى جان سپرده است

من سر به غیر قبله ایمان نمی دهم



خواب بودم

    نظر

خواب بودم، خواب دیدم مرده ام/

بی نهایت خسته و افسرده ام/

تا میان گور رفتم دل گرفت/

قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/

روی من خروارها از خاک بود/

وای، قبر من چه وحشتناک بود!

بالش زیر سرم از سنگ بود/

غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود/

هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت/

سوره ی حمدی برایم خواند و رفت/

خسته بودم هیچ کس یارم نشد/

زان میان یک تن خریدارم نشد/

نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی/

ترس بود و وحشت و دلواپسی/

ناله می کردم ولیکن بی جواب/

تشنه بودم، در پی یک جرعه آب/

آمدند از راه نزدم دو ملک/

تیره شد در پیش چشمانم فلک/

یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟

دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟

گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/

لرزه بر اندام من افتاده بود/

هر چه کردم سعی تا گویم جواب/

سدّ نطقم شد هراس و اضطراب/

از سکوتم آن دو گشته خشمگین/

رفت بالا گرزهای آتشین/

قبر من پر گشته بود از نار و دود/

بار دیگر با غضب پرسش نمود:

ای گنه کار سیه دل، بسته پر/

نام اربابان خود یک یک ببر/

گوئیا لب ها به هم چسبیده بود/

گوش گویا نامشان نشنیده بود/

نامهای خوبشان از یاد رفت/

وای، سعی و زحمتم بر باد رفت/

چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد/

بار دیگر بر سرم فریاد کرد:

در میان عمر خود کن جستجو/

کارهای نیک و زشتت را بگو/

هر چه می کردم به اعمالم نگاه/

کوله بارم بود مملو از گناه/

کارهای زشت من بسیار بود/

بر زبان آوردنش دشوار بود/

چاره ای جز لب فرو بستن نبود/

گرز آتش بر سرم آمد فرود/

عمق جانم از حرارت آب شد/

روحم از فرط الم بی تاب شد/

چون ملائک نا امید از من شدند/

حرف آخر را چنین با من زدند:

عمر خود را ای جوان کردی تباه/

نامه اعمال تو باشد سیاه/

ما که ماموران حق داوریم/

پس تو را سوی جهنم می بریم/

دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود/

دست و پایم بسته در زنجیر بود/

نا امید از هرکجا و دل فکار/

می کشیدندم به خِفّت سوی نار/

ناگهان الطاف حق آغاز شد/

از جنان درهای رحمت باز شد/

مردی آمد از تبار آسمان/

دیگران چون نجم و او چون کهکشان/

صورتش خورشید بود و غرق نور/

جام چشمانش پر از خمر طهور/

چشمهایش زندگانی می سرود/

درد را از قلب انسان می زدود/

بر سر خود شال سبزی بسته بود/

بر دلم مهرش عجب بنشسته بود/

کِی به زیبائی او گل می رسید/

پیش او یوسف خجالت می کشید/

دو ملک سر را به زیر انداختند/

بال خود را فرش راهش ساختند/

غرق حیرت داشتند این زمزمه/

آمده اینجا حسین فاطمه؟!

صاحب روز قیامت آمده/

گوئیا بهر شفاعت آمده/

سوی من آمد مرا شرمنده کرد/

مهربانانه به رویم خنده کرد/

گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)/

من کجا و دیدن روی حسین (ع)/

گفت: آزادش کنید این بنده را/

خانه آبادش کنید این بنده را/

اینکه این جا این چنین تنها شده/

کام او با تربت من وا شده/

مادرش او را به عشقم زاده است/

گریه کرده بعد شیرش داده است/

خویش را در سوز عشقم آب کرد/

عکس من را بر دل خود قاب کرد/

بارها بر من محبت کرده است/

سینه اش را وقف هیئت کرده است/

سینه چاک آل زهرا بوده است/

چای ریز مجلس ما بوده است/

اسم من راز و نیازش بوده است/

تربتم مهر نمازش بوده است/

پرچم من را به دوشش می کشید/

پا برهنه در عزایم می دوید/

بهر عباسم به تن کرده کفن/

روز تاسوعا شده سقای من/

اقتدا بر خواهرم زینب نمود/

گاه میشد صورتش بهرم کبود/

تا به دنیا بود از من دم زده/

او غذای روضه ام را هم زده/

قلب او از حب ما لبریز بود/

پیش چشمش غیر ما ناچیز بود/

با ادب در مجلس ما می نشست/

قلب او با روضه ی من می شکست/

حرمت ما را به دنیا پاس داشت/

ارتباطی تنگ با عباس داشت/

اشک او با نام من می شد روان/

گریه در روضه نمی دادش امان/

بارها لعن امیه کرده است/

خویش را نذر رقیه کرده است/

گریه کرده چون برای اکبرم/

با خود او را نزد زهرا (س) می برم/

هرچه باشد او برایم بنده است/

او بسوزد، صاحبش شرمنده است/

در مرامم نیست او تنها شود/

باعث خوشحالی اعدا شود/

گرچه در ظاهر گنه کار است و بد/

قلب او بوی محبت میدهد/

سختی جان کندن و هول جواب/

بس بود بهرش به عنوان عقاب/

در قیامت عطر و بویش می دهم/

پیش مردم آبرویش می دهم/

آری آری، هرکه پا بست من است/

نامه ی اعمال او دست من است/

ناگهان بیدار گردیدم زخواب/

از خجالت گشته بودم خیس آب/

دارم اربابی به این خوبی ولی/

می کنم در طاعت او تنبلی؟

من که قلبم جایگاه عشق اوست/

پس چرا با معصیت گردیده دوست؟

من که گِریَم بهر او شام و پگاه/

پس به نامحرم چرا کردم نگاه


ملک الشعرا

پدر محمد تقی بهار نیز مانند خود او لقب ملک الشعرایی داشته است. وقتی بهار جوان بعد از مرگ پدر مطرح شد و مدعی عنوان ملک الشعرایی، برخی در قوت طبع شعر او تردید کردند و او را به امتحانی بسیار دشوار مکلف نمودند. امتحان از این قرار بود که بهار می‌بایست در مجلسی حضور پیدا کند و با واژه‌هایی که به او گفته می‌شد، از خود رباعی بسراید که دربرگیرنده هم? آن واژه ها باشد.

اولین سری واژه‌ها از این قرار بود: خروس ، انگور ، درفش ، سنگ

و بهار اینچنین سرود :

برخاست خروس صبح برخیز ای دوست      

خون دل انگور فکن در رگ و پوست    

عشق من و تو قص? مشت است و درفش    

جور تو و دل ، صحبت سنگ است و سبوست

سپس واژه های : تسبیح ، چراغ ، نمک ، چنار

بهار سرود :

با خرقه و تسبیح مرا دید چو یار

گفتا ز چراغ زهد ناید انو ا ر

کس شهد ندیده است در کام نمک

کس میوه نچیده است از شاخ چنار

و در آخر: گل رازقی ، سیگار ، لاله ، کشک

و بهار چنین سرود :

ای برده گل رازقی از روی تو رشک

در دید? مه ز دود سیگار تو اشک

گفتم که چو لاله داغدار است دلم

گفتی که دهم کام دلت یعنی کشک

بهار خود می گوید : در آن مجلس جوانی بود طناز و خودساز که از رعنایی به رعونت ساخته و از شوخی به شوخگنی پرداخته با این امتحانات دشوار و رباعیات بدیهه باز هل من مزید گفته و چهارچیز دیگر به کاغذ نوشت و گفت تواند بود که در آن اسامی تبانی شده باشد و برای اذعان کردن و ایمان آوردن من ، بایستی بهار این چهار چیز را بسراید : آینه ، اره ، کفش ، غوره

من برای تنبیه آن شوخ چشم دست اطاعت بر دیده نهاده ، وی را هجایی کردم که منظور آن شوخ هم در آن هجو به حصول پیوست و آن این است :

چون آینه نورخیز گشتی احسنت !

چون اره به خلق تیز گشتی احسنت!

در کفش ادیبان جهان کردی پای

غوره نشده مویز گشتی احسنت!

 


لباس خبرساز

خطای دید یا حقه خیاطان؛ ماجرای لباسی که خبرساز شد

خطای دید یا حقه خیاطان؛ ماجرای لباسی که خبرساز شد

روز پنجشنبه گذشته، یک موسیقیدان اسکاتلندی به نام Caitlin McNeill تصویری از یک لباس را در صفحه تامبلر خود منتشر کرد و در توضیحات آن نوشت که «لطفا مرا راهنمایی کنید، این لباس سفید و طلایی است یا آبی و مشکی؟ من و دوستانم نمی توانیم به یک نتیجه واحد در مورد رنگ آن دست پیدا کنیم.»

پس از این اتفاق، سایت BuzzFeed هم عکس یاد شده را به همراه همان سوال منتشر کرد و بدنبال آن، حتی ذهن کاربران اپلیکیشن هایی چون وایبر و واتس اپ هم به این سوال معطوف شد.

محض اطلاع تان باید بگوییم که تا به حال 21 میلیون نفر این پست را دیده اند و حتی مناقشه ای جهانی در میان هنرمندان، ورزشکاران و عادی ترین افراد جوامع مختلف در مورد آن به راه افتاده است.

در ادامه قصد داریم که به کشف علت این معما بپردازیم. با دیجیاتو همراه باشید.

  McNeill که گروه موسیقی اش در مراسم عروسی دوستش در یکی از جزایر اسکاتلند اجرا داشت در این رابطه می گوید: یکی از دوستانم در شرف ازدواج بود و مادر عروس عکسی از لباس مورد نظرش را گرفته و برای وی ارسال کرد تا نظرش را جویا شود.

از آن زمان بود که اختلاف نظر در مورد رنگ لباس یاد شده شکل گرفت و تصمیم بر آن شد که عکس را روی تامبلر بگذارند تا نتیجه را مشخص نمایند. حال بگذارید به علل این موضوع بپردازیم.

چشم انسان دارای شبکیه است؛ بخشی که تفسیر رنگ ها را بر عهده دارد. علاوه بر این، شبکیه هم حاوی سلول هایی میله ای، دایره ای و مخروطی شکل است که ظاهری بافت مانند به قسمت رنگی چشم می بخشند.

dress-7

این سلول های مخروطی «رنگ» را می بینند و سلول های «میله ای» سایه را. اما موارد مخروطی شکل تنها زمانی وارد عمل می شوند که نور کافی وارد چشم شود. بنابراین، زمانی که شما لباس یاد شده را سفید می بینید، فرد دیگری آن را آبی می بیند چراکه سلول های مخروطی شکل چشم او نور کافی را دریافت نمی کنند.

eyenot12 (1)

سلول های مخروطی شکل در قالب سه اندازه کوچک، متوسط و بزرگ وجود دارند و به رنگ های آبی، سبز و قرمز حساس هستند.

در مورد رنگ مشکی (که طلایی دیده می شود) باید بگوییم که پای پدیده ای به نام ترکیب افزایشی به میان می آید که در واقع حاصل افزوده شدن نورهایی به رنگ آبی، سبز و قرمز است.

نقطه دشوار موضوع اینجاست. در اینجا بهتر است که مقوله دیگری به نام ترکیب کاهشی را هم توضیح دهیم که براساس آن، هرچه رنگ های بیشتری را به یکدیگر اضافه نمایید، نتیجه تیره تر شده تا در نهایت رنگ مشکی حاصل می گردد.

اما در پدیده ترکیب افزایشی، زمانی که سه نور مذکور را به هم اضافه می کنید (نباید آنها را با رنگ های اصلی اشتباه بگیرید) چشمان شما بهترین نتیجه را می بیند که در واقع سفید خالص است.

آبی و مشکی: اینطور می توان نتیجه گرفت که سلول های مخروطی شبیکه چشم عملکرد دقیق تری نسبت به بقیه دارند و به همین دلیل چشمان ما می تواند عمل ترکیب کاهشی را انجام دهد.

سفید و طلایی: چشمان ما در نور کم خوب کار نمی کنند و به همین دلیل، استوانه های شبیکه، رنگ سفید را می بینند و در برابر نور از حساسیت کمتری برخوردارند که این امر نیز منجر به شکل گیری پدیده ترکیب افزایشی و مشاهده رنگ طلایی می شود.

فردی که این تصویر را در تامبلر منتشر کرده هم می گوید، زمانی که روشنایی نمایشگر را کم و زیاد کرده، رنگ لباس هم تغییر می یافته.

البته ناگفته نماند که برخی کارشناسان فاکتورهای دیگری را نیز در این مسأله دخیل دانسته اند که در ادامه به ذکر هر یک می پردازیم.

تقریبا نیمی از مغز انسان به پردازش اطلاعات بصری اختصاص می یابد و آنچه ما به عنوان رنگ دریافت می کنیم نتیجه ادغام 5 عامل مختلف است. در مورد لباس، نخستین عامل جنس پارچه آن است.

عامل دوم ماهیت نوری است که در آن، لباس دیده می شود. یک شی در نور مستقیم یا تاریکی و روشنی نزدیک به صبح می تواند به رنگ قرمز دیده شود.

مسأله دیگر حسگری است که در دوربین مورد استفاده قرار گرفته و عکس با آن گرفته شده. البته نمایشگر هم در این موضوع نقش دارد و در نهایت سلول های عصبی شبکیه و مکانیزم بینایی مغز نیز بر این موضوع اثر دارند.



حق دفاع از خود

    نظر


1-چرا در مراسم بزرگداشت حماسه حسینی(ع) که همه ساله در سراسر جهان‌اسلام برپا می‌شود و دهها میلیون نفر علیه قاتلان اباعبدالله الحسین(ع) به کوچه و خیابان آمده و جنایت وحشیانه آنان را محکوم می‌کنند، به طرفداران شمر و یزید و ابن‌سعد و ابن‌زیاد و حرمله و... اجازه داده نمی‌شود که در میان توده‌های عظیم و انبوه مردم عزادار حضور یافته و از خود دفاع کنند؟ و مثلا برای مردم توضیح بدهند که چرا در عاشورای سال 61 هجری، خون پاک فرزند رسول‌خدا(ص) و اصحاب و یاران او را برزمین ریخته‌اند؟ و چرا سرهای مطهر آنان را از بدن جدا کرده، خیمه‌ها را به آتش کشیده و زنان و کودکان  را به اسارت برده‌اند؟ شاید آنها برای آنچه در آن روز مرتکب شده بودند، دلیل قانع‌کننده‌ای داشته باشند؟! که اگر فرصت و امکان ارائه دلایل و نظرات خود را پیدا کنند، قضاوت مردم درباره آنها تغییر کند! از کجا معلوم که تقصیر اصلی با اردوگاه امام حسین(ع) نبوده است؟! و یا بخشی از گناه آن جنایت وحشیانه به خاطر برخی از اقدامات در همین اردوگاه نبوده باشد؟!
چرا با خواندن این چند سطر عصبانی شده و با خشم ابرو در هم کشیده‌اید؟! و نگارنده را احمق! و یا دستکم، دیوانه تصور می‌کنید؟! و این احتمال را پیش می‌کشید که شاید طرح‌کننده این سوال با اردوگاه یزید و ابن‌زیاد سر و سرّی داشته باشد؟!
حتما در پاسخ خواهید گفت؛
اولا؛ رذالت و خباثت شمر و یزید و ابن‌سعد به اندازه‌ای آشکار و بدیهی است که کمترین نیازی به اثبات ندارد و نه فقط یک یا دو یا ده یا صد، بلکه هزاران دلیل و سند غیرقابل انکار از جنایت وحشیانه‌ای که یزیدیان نسبت به خاندان رسالت و همه انسان‌ها از عصر عاشورا تا عصر حاضر مرتکب شده‌اند، حکایت می‌کند. به گونه‌ای که جزئی‌ترین ابراز تردید در آن، تنها می‌تواند ناشی از حماقت، دیوانگی و یا مأموریت و وابستگی تردید‌کننده تلقی شود.
ثانیا؛ خواهید گفت؛ که اردوگاه سیدالشهداء علیه‌السلام غیر از سخنان و بیانات حضرت اباعبدالله(ع) و برخی از یارانش که آنهم در همهمه و شیهه اسبان مهمیز خورده گم می‌شد، هیچ تریبون دیگری نداشت ولی در همان حال اردوگاه یزیدیان از تمامی تریبون‌های آن روز برای تبلیغ نظر و ادعای وارونه خود علیه اردوگاه حسینی(ع) برخوردار بود. سگ‌ها را گشاده و سنگ‌ها را بسته بودند.  بنابراین آنچه نیاز به بازخوانی دارد، مظلومیت مولای شهید ما حسین بن علی(ع) است و آنچه نباید به فراموشی سپرده شود- تا فرصت تکرار نیابد-  شرح و تفصیل جنایات وحشیانه یزید و شمر و عمرسعد و ابن‌زیاد و حرمله و... است. مگر آن حرامیان تاریخ، غیر از آنچه با صدای بلند و در همه جهان آن روز اسلام عربده کشیده‌اند، سخن ناگفته دیگری دارند که فرصت گفتن نیافته باشند؟!
ثالثا؛ شاید بگویید؛ مگر تاکنون در هیچیک از مراسم بزرگداشت حماسه حسینی(ع) شرکت نکرده و در سوگ او حضور نداشته‌ای؟! و مگر نمی‌بینی که در این مراسم فراگیر و در عزای سالار شهیدان، بیشتر از آنچه درباره مظلومیت مولای شهیدمان حسین بن علی(ع)  و علت قیام آن بزرگوار گفته می‌شود، از انگیزه یزیدیان در قتل مولای شهید(ع) و به اصطلاح دلایلی که برای ارتکاب آن جنایت بزرگ تاریخی آورده بودند، سخن در میان است. و تمامی آنچه درباره انگیزه اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام از قیام و انگیزه و چرایی ارتکاب آن جنایت از سوی حرامیان، گفته و نوشته می‌شود، مستند به اسناد غیرقابل خدشه و مکتوب و مضبوط است. بنابراین، چرا تصور می‌کنید و به دروغ حنجره پاره می‌کنید که یزیدیان فرصت اعلام نظر و دفاع از خود را نداشته‌اند و پیروان اباعبدالله الحسین(ع) درباره واقعه عاشورای سال 61 هجری، یکطرفه به قاضی رفته و شمر و یزید و ابن‌سعد و ابن‌زیاد و بقیه حرامیان را محکوم می‌کنند!
بسیار خوب! نگارنده از ادعای کاذب خود دست می‌کشد و استدلال شما را قاطع، غیرقابل خدشه و پذیرفتنی می‌داند. اما آنچه نگارنده، مطرح کرده است، فقط یک ادعای کاذب و سؤال جعلی است که منظور از طرح آن، شنیدن هزارباره استدلال‌ها و نظرات منطقی و مستحکم شما بوده است وگرنه، نگارنده نیز از ژرفای دل با شما عزیزان همراه و هم‌عقیده  است و برای مزید اطلاع شما، این توفیق حداقلی را دارد که با هربار نوشیدن آب، به ساحت مقدس اباعبدالله‌الحسین(ع) سلام و بر قاتلان آن امام مظلوم و شهید لعن و نفرین بفرستد. حتما می‌پرسید، در حالی که پاسخ ادعای کاذب و پرسش جعلی خود را می‌دانی از طرح آن چه انگیزه‌ای داشته‌ای؟! جواب آن است که  دیروز یکی از نمایندگان مجلس که مدعی است هوشمند! و عاقل! و غیروابسته است، سؤال مضحک فوق را که پاسخی بدیهی دارد، برای تبرئه سران فتنه آمریکایی، اسرائیلی 88 و پاک‌کردن داغ ننگ وطن‌فروشی آنان بر زبان آورده و این واقعیت را نادیده گرفته است که اصحاب فتنه نه فقط از دهها رسانه و سایت اینترنتی داخلی برای پمپاژ ادعای دروغ تقلب و تلاش برای براندازی نظام برخوردار بوده‌اند بلکه تمامی‌ رسانه‌های پردامنه دشمنان بیرونی نظیر بی‌بی‌سی‌ فارسی، صدای آمریکا، العربیه فارسی، یورو نیوز فارسی، رادیو زمانه، رادیو و تلویزیون اسرائیل، شبکه‌های تلویزیونی کشورهای عربی و دهها شبکه تلویزیونی فارسی زبان در آمریکا و اروپا، شبکه‌های اجتماعی فیس‌بوک، توئیتر و... نیز در خدمت همین پادوهای وطن‌فروش بوده است. ضمن آن که آزادانه هر از چند روز بیانیه صادر کرده، مصاحبه می‌کردند و... گفتنی است که «گوگل» بزرگترین و معروفترین موتور جستجوگر، سرویس «ترجمه فارسی- GOOGLE   TRANSLATE -» را اختصاصا و با اعلام قبلی برای حمایت از سران فتنه آمریکایی اسرائیلی 88 راه‌اندازی کرده بود و فیس‌بوک به دستور رسمی وزارت خارجه آمریکا تعمیرات سالانه خود را با همین منظور به بعد موکول کرده بود و...
2- چرا مأموران انتظامی در مرزها به قاچاقچیانی که به سوی مرزبانان آتش گشوده بودند، اجازه نمی‌دادند ابتداء درباره انگیزه خود از  حمله به مرزبانان توضیح بدهند و بعد مانع آتش‌افروزی آنان شوند؟! و یا چرا رزمندگان اسلام در جریان جنگ تحمیلی بی‌آن که درباره علت حضور نظامیان دشمن در جبهه نبرد توضیح بخواهند به سوی آنها شلیک می‌کردند؟ و یا چرا پلیس بعد از اسارت سارقان مسلح و قاتلان محارب، آنان را بدون محاکمه در زندان نگاه می‌دارد؟! پاسخ این لاطائلات بدیهی‌تر از آن است که نیازی به توضیح داشته باشد. چرا که افراد یاد شده مرتکب جرم مشهود شده بودند که در حال محاربه مستوجب قتل بوده‌اند و در غیر اینصورت مظلومان را به قتل می‌رساندند - که رساندند- و در حال اسارت محاکمه آنان فقط برای تعیین مجازات بود و نه اثبات جرم.
دیروز آقای علی مطهری، همان نماینده یاد شده از تریبون مجلس و برای چندمین ‌بار اعلام کرد که حصر سران فتنه بدون حکم قضایی بوده و غیرقانونی است! و این واقعیت ملموس را نادیده گرفت که سران فتنه آمریکایی اسرائیلی 88 به گواهی صدها سند غیرقابل انکار تحت مدیریت مستقیم مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس و با هدف براندازی نظام دست به وطن‌فروشی و جنایت زده‌اند و جرایم و جنایات مشهودی نظیر ادعای تقلب در انتخابات - فرمول دیکته شده جرج سوروس صهیونیست به خاتمی و دستورالعمل آشکار ریچارد رورتی به فتنه‌گران- دریافت کمک مالی کلان از ملک‌عبدالله سعودی و چند کشور اروپایی، حمایت آشکار از اسرائیل و آمریکا، قتل مردم کوچه و بازار، آتش زدن مسجد، آشوب خیابانی، اهانت به ساحت مقدس عاشورای حسینی(ع)، سنگباران نمازگزاران عاشورا، پاره و لگدمال کردن عکس مبارک حضرت امام(ره)، اعلام آشکار محاربه با نظام اسلامی - شعار انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است- و دهها جنایت دیگر فقط بخشی از جرم غیرقابل اغماض آنان است تا آنجا که نتانیاهو از آنها با عنوان «بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران» یاد کرد و اوباما، حمایت از سران فتنه را با ذکر نام، وظیفه استراتژیک آمریکا دانست و...
آیا سران فتنه فقط به خاطر بخش اندکی از این همه جنایت، مستحق چندین‌ بار اعدام نیستند؟ ضمن آن که قانونی بودن شورای عالی امنیت ملی و ضرورت اجرای تصمیمات آن در قانون اساسی تصریح شده است و رئیس قوه قضائیه که بالاترین مقام قضایی است از جمله اعضای این شورا می‌باشد.
آقای علی مطهری، از قانون سخن می‌گوید و توضیح نمی‌دهد که آیا سران و عوامل فتنه حاضر به پذیرش حکم قانون هستند؟! و اگر بودند، چرا درباره ادعای تقلب- که خود با عمل خویش و در مواردی با بیان صریح آن را تکذیب کرده‌اند- حاضر به پذیرش قانون و طی روال قانونی تصریح و شناخته شده نبودند؟ و...
3- و بالاخره اگرچه دراین‌باره گفتنی بسیار است ولی تنها به نکته‌ای که هوشیاری آقای علی مطهری در اظهارنظر را می‌طلبد، اشاره می‌کنیم و آن، این که، آنچه ایشان هر از چند گاه مطرح می‌کند و مانند اظهارات دیروز وی بلافاصله با استقبال گسترده رسانه‌های آمریکایی و صهیونیستی روبرو شده و با کف و سوت گروههای ضدانقلاب همراهی می‌شود، حاوی هیچ نکته تازه و یا سخن ناگفته‌ای نیست بلکه نظیر آن بارهاوبارها از سوی دیگران مطرح شده و بی‌اعتنایی رسانه‌ها و محافل دشمنان اسلام و انقلاب و نظام را در پی داشته است. بنابراین بدون کمترین تردیدی می‌توان نتیجه گرفت که اظهارات ایشان به خودی خود برای دشمنان بیرونی و دنباله‌های داخلی آنها کمترین ارزش و اهمیتی ندارد و اگر چنین بود، چرا وقتی مشابه همین اظهارات از سوی دیگران مطرح می‌شود، به آن اعتنایی نمی‌کنند؟ پاسخ فقط به فقط در انتساب آقای علی مطهری به بیت شریف استاد بزرگوار، آیت‌الله شهید مطهری است. توضیح آن که رسانه‌ها و محافل بیگانه و ضدانقلابیون وابسته به آنها بدون استثناء در نقل قول از ایشان تاکید می‌کنند، آقای علی مطهری فرزند آیت‌الله مطهری و به سختی می‌توان حتی یک نمونه را یافت که قید یاد شده را نداشته باشد. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که جناب علی مطهری بدون انتساب به پدربزرگوار و شهیدشان نزد رسانه‌ها و محافلی که برای ایشان کف و سوت می‌زنند، اهمیتی ندارد.
و باید از ایشان پرسید که اولا؛ دیدگاه‌ها و نظرات وی چه نسبتی با دیدگاه‌ها و نظرات استاد شهید دارد ثانیا؛ اگر انتساب نسبی وی با استاد شهید نادیده گرفته شود، چه باقی می‌ماند؟!  ثالثا؛ مگر نه اینکه در کلام خدا به صراحت آمده است؛ ان‌اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه «نزدیکترین انسان‌ها به حضرت ابراهیم(ع) کسانی هستند که از آن پیامبر بزرگوار پیروی می‌کنند» و نه کسانی که با آن پیامبر اولوالعزم فقط رابطه نسبی داشته‌اند. و رابعا؛ آیا جناب ایشان به این نکته توجه کرده است که چرا قاتلان استاد شهید مطهری، از اظهارات وی ذوق‌زده شده و برایش کف می‌زنند؟! و خامسا؛ آقای علی مطهری، غیر از مطالعه آثار شهید مطهری- اگر آنها را مطالعه کرده باشند!- چه کانال دیگری برای درک و فهم نظرات آن بزرگوار داشته‌اند؟ چرا که سن ایشان به بهره‌گیری از محضر مستقیم استاد، قد نمی‌دهد بنابراین باید بپذیرند اگر قرار به بهره‌گیری از طریق آثار استاد باشد، دیگران به مراتب از ایشان به دیدگاه‌ها و نظرات استاد شهید نزدیکتر هستند.


9 دی

    نظر

امام

امام خامنه ای:
یکی از خصوصیاتی که در حادثه‌ی 9 دی هست، که باز آن را کاملاً به حوادث انقلاب نزدیک میکند، مسئله‌ی عاشوراست. یعنی در حوادث اول انقلاب هم محرّم پیش آمد و امام آن نکته‌ی عظیمِ عجیبِ تاریخی را بیان کردند: «ماهی که خون بر شمشیر پیروز است». 1390/09/21

سالروز حماسه 9 دی روز بصیرت گرامی باد


فرعون مصر

    نظر

هنگامی که فرانسوا میتران در سال 1981میلادی زمام امور فرانسه را بر عهده گرفت، از مصر تقاضا شد تا جسد مومیایی شده فرعون برای برخی آزمایش‌ها و تحقیقات به فرانسه منتقل شود.

هنگامی که هواپیمای حامل بزرگترین طاغوت تاریخ در فرانسه به زمین نشست، بسیاری از مسئولین کشور فرانسه و از جمله رئیس دولت و وزرایش در فرودگاه حاضر شده و از جسد طاغوت استقبال کردند.

پس از اتمام مراسم، جسد فرعون به مکانی با شرایط خاص در مرکز آثار فرانسه انتقال داده شد تا بزرگترین دانشمندان باستان‌شناس به همراه بهترین جراحان و کالبدشکافان فرانسه، آزمایشات خود را بر روی این جسد و کشف اسرار متعلق به آن شروع کنند.

رئیس این گروه تحقیق و ترمیم جسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه بنام پروفسور موریس بوکای بود که برخلاف سایرین که قصد ترمیم جسد را داشتند او در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود 2
تحقیقات پروفسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب، نتایج نهایی ظاهر شد؛ بقایای نمکی که پس از ساعتها تحقیق بر جسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد، آن را مومیایی کرده‌اند. اما مسئله‌ی غریب و آنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شده بود این مسئله بود که چگونه این جسد سالم‌تر از سایر اجساد باقی مانده، درحالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است.
پروفسور موریس بوکای در حال آماده کردن گزارش نهایی در مورد کشف جدید (مرگ فرعون بوسیله غرق شدن در دریا و مومیایی جسد او بلافاصله پس از بیرون کشیدن از دریا) بود که یکی از حضار در گوشی به یادآور شد که برای انتشار نتیجه تحقیق عجله نکند، چرا که نتیجه تحقیق کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مورد غرق شدن فرعون است.

ولی موریس بوکای بشدت این خبر را رد کرده و آن را بعید دانست. او بر این عقیده بود که رسیدن به چنین نتیجه ی بزرگی ممکن نیست مگر با پیشرفت علم و با استفاده از امکانات دقیق و پیشرفته کامپیوتری.

در جواب او یکی از حضار بیان کرد که قرآنی که مسلمانان به آن ایمان دارند قصه غرق شدن فرعون و سالم ماندن جثه‌ی او بعد از مرگ را خبر داده است. 3
یرت و سردرگمی پروفسور دوچندان شد و از خود سوال می‌کرد که چگونه این امر ممکن است با توجه به اینکه این مومیایی در سال 1898میلادیکشفشده است، در حالی که قرآن مسلمانان قبل از 1400 سال پیدا شده است؟

چگونه با عقل جور در می آید در حالی که نه عرب و نه هیچ انسان دیگری از مومیایی شدن فراعنه توسط مصریان قدیم آگاهی نداشته و زمان زیادی از کشف این مسئله نمیگذرد؟

موریس بوکای تمام شب به جسد مومیایی شده زل زده بود و در مورد سخن دوستش فکر می‌‌کرد که چگونه قرآن مسلمانان درمورد نجات جسد بعد از غرق سخن می‌گوید در حالی‌که کتاب مقدس آنها از غرق شدن فرعون در هنگام دنبال کردن موسی سخن میگوید اما از نجات جسد هیچ سخنی بمیان نمی‌آورد و با خود می‌گفت آیا امکان دارد این مومیایی همان فرعونی باشد که موسی را دنبال میکرد؟

و آیا ممکن است که حضرت محمد هزار سال قبل از این قضیه خبر داشته است؟

او در همان شب تورات و انجیل را بررسی کرد اما هیچ ذکری از نجات جسد فرعون به میان نیاورده بودند.

پس از اتمام تحقیق و ترمیم جسد فرعون، آن را به مصر باز گرداندند ولی موریس بوکای خاطرش آرام نگرفت تا اینکه تصمیم گرفت به کشورهای اسلامی سفر کند تا از صحت خبر در مورد ذکر نجات جسد فرعون توسط قرآن اطمینان حاصل نماید.

یکی از مسلمانان قرآن را باز کرد و این آیه را برای او تلاوت نمود:

{فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ} [یونس:92]

ما امروز پیکرت را [از آب‏] نجات می‌دهیم تا عبرت آیندگان شوى، و همانا بسیارى از مردم از آیت‏هاى ما بى‏خبرند
این آیه او را بسیار تحت تآثیر قرار داد و لرزه بر اندام او انداخت و با صدای بلند فریاد زد: "من به اسلام داخل شدم و به این قرآن ایمان آوردم." منبع Rajanews.com - http://www.rajanews.com/detail.asp?id=50559

سید صادق شیرازی کیست؟

آیت الله سید محمد شیرازی فرزند بزرگ خاندان شیرازی ها بود که در کربلا مشغول به تحصیل و تدریس بود و اتفاقا حضور ایشان در کربلا همزمان شد با قیام حضرت امام (ره) بر علیه رژیم شاه در ایران و تبعید ایشان به نجف که در کربلا هم به مدت یک هفته توقف کردند و اتفاقا از استقبال خوبی نیز از سوی سید محمد شیرازی روبرو شد؛ ولی وقتی زمزمه هایی در مورد زعامت و رهبری شیعیان توسط امام خمینی (ره) به گوش آیت الله سید محمد شیرازی رسید ساز مخالفت با ایشان را کوک کرد و فریاد سر داد که رهبری و زعامت شیعیان حق من است و این در حالی است که استاد ایشان آیت الله یوسف حائری بارها اذعان داشت که سید محمد شیرازی [در حد مرجعیت نیست ] و حتی کار به جایی رسید که زعیم وقت شیعیان آیت الله خویی به مخالفت با ایشان بر خواست و کارهای او را شبهه ناک و دادن وجوهات به وی را غیر شرعی اعلام کرد و حتی سید محمد شیرازی بارها به طلاب ایرانی گفته بود که دست از مبارزه علیه رژیم شاه بردارید و این در حالی بود که خانه ایشان در کویت تبدیل به محل رفت و آمد نیروهای ساواک شده بود !!! آیت الله سید محمد شیرازی برادر کوچک تری داشت به نام آیت الله سید صادق شیرازی که در این عرصه از برادر بزرگ تر جلو زد و حتی بلند تر از او ساز مخالفت با نظام و انقلاب ایران را کوک کرد و علنا شروع به بدگویی در مورد نظام اسلامی در داخل و خارج کشور نمود…

سال 1380 که آیت الله سید محمد شیرازی در سن 75 سالگی درگذشت این جریان که از قبل دشمنی خود با نظام و مسئولان آن را بارها اعلام کرده بود علی رغم اینکه مقام معظم رهبری سفارش کرده بودند ایشان را در حرم حضرت معصومه (س) دفن نمایند شروع به سوء استفاده از تشییع جنازه برادر کرده و آن را به یک میتینگ سیاسی تبدیل کردند که با مداخله نیروهای امنیتی جریان به اتمام رسید و جنازه در حرم دفن شد ولی از آن تاریخ تا مدت ها سید صادق شیرازی و همراهانش این قضایا را دستاویزی برای ضربه به نظام کرده بودند !!! جریان به اینجا ختم نشد و مثل اینکه جریان شیرازی ها قصد تخریب وجهه تشیع را داشتند و لذا شروع به افتتاح 13 شبکه ماهواره ای به نام های مرجعیت، شبکه جهانی امام حسین 3،2،1 ، الانوار ، بقیع و شبکه های دیگر کردند و در این شبکه ها علنا شروع به بدگویی نسبت به رهبری و مراجع معظم تقلید کردند و حتی کار به جایی رسید که در این شبکه و شبکه های طرفدار آنها [ مانند شبکه فدک که توسط طلبه نمایی به نام یاسر الحبیب در لندن مدیریت می شود که اتفاقا داماد برادر سید صادق شیرازی یعنی سید مجتبی شیرازی که متاسفانه ایشان هم در لباس روحانیت هستند، بود و این طلبه نمای جوان که داماد خانواده شیرازی ها بود به صورت علنی شروع به وهن مقدسات اسلامی نمود و به عایشه که نزد اهل سنت احترام خاصی دارد و وهن ایشان موجب تفرقه بین مسلمین خواهد شد کتابی را تحت عنوان « عایشه ، فاحشه » به چاپ رساند که موجب تهییج احساسات اهل سنت شد و کار تا جایی پیش رفت که یکی از علمای وهابی شیخ عبد العزیز آل الشیخ گفت: شکر خدا بعد از حرفهایی که یاسر الحبیب زد بسیاری از جوانان اهل سنت که تازه شیعه شده یا تمایل به شیعه شدن داشتند دوباره به مذهب حقه اهل سنت باز گشتند!!! و حتی این طلبه نمای جوان و داماد خانواده شیرازی ها که سرویس های جاسوسی انگلیس او را از زندان های کشور کویت آزاد کرده بودند به مقام معظم رهبری و دیگر مراجع بارها فحش های رکیک و ناسزا گفت که البته پدر خانم ایشان یعنی آیت الله سید مجتبی شیرازی که برادر سید صادق شیرازی است نیز بارها این فحش ها را تکرار کرده است و در چند سال اخیر نیز شروع به پخش رساله عملیه خود !!!!!!! در میان مردم ایران کرده است ] برخی از کارهایی که موجب وهن تشیع می شد به عنوان شعائر حسینی مطرح شد.

از دیگر کارهای آیت سید صادق شیرازی ترویج قمه زنی و کارهای خلاف شعائر حسینی در شبکه های ماهواره ای تحت مدیرتش می باشد که حتی در ایام محرم کلیپ های بسیاری از قمه زنی که موجب وحشت مردم جهان از آئین مهربان شیعه می شود را ساخته و در این شبکه ها بارها و بارها پخش می کند و اتفاقا جایی را نیز خودش مخصوص قمه زنی ساخته است که امکانات فیلم برداری از این صحنه ها را دارد و البته یکی از کارهای بسیار بد و تفرقه انگیز ایشان نام گزاری هفته وحدت به نام « هفته برائت » در سایت خودش بود که با عکس العمل تند اهل تسنن روبرو شد و نزدیک بود که فتنه ای دوباره به پا شود که با هوشیاری مقام معظم رهبری و فتوای ایشان مبنی بر تحریم اهانت به مقدسات اهل سنت این غائله خاتمه یافت … اما سوال اینجاست !؟ هزینه ساخت برنامه برای هر یک از این شبکه های سیزده گانه بنابر گفته یکی از مسئولین این شبکه ها به نام آقای هدایتی، 95 هزار دلار در ماه است که با یک حساب سر انگشتی برای 13 شبکه چیزی بالغ بر 1 میلیون و 235 هزار دلار در ماه و بلکه بالاتر هزینه می شود و این در حالی است که حتی یک برنامه تبلیغاتی هم از این شبکه ها پخش نمی شود که بگوئیم از محل این تبلیغات کسب در آمد می کنند!! حال سوال اساسی اینجاست که این همه هزینه و پول از کجا و چه طریقی تأمین می شود ؟؟؟ که نتیجه گیری در مورد آن با توضیحات بالا کار چندان سختی نیست که آن را به عهده خود شما واگذار می کنم !!!! البته فعالیت های ایشان در جریان فتنه اسرائیلی – آمریکائی 88 برای براندازی نظام به علت کمبود وقت ناگفته ماند …

در پایان یاد آور می شوم که آیت الله سید صادق شیرازی قائل به مستحب بودن قمه زنی هستند بر خلاف بسیاری از علما که آن را جایز نمی دانند و اینکه ایشان در حال حاضر در یک جریان نرم و بسیار برنامه ریزی شده شروع به نفوذ در هیئات حسینی کرده و با بذل و بخشش پول های آنچنانی که معلوم است از چه منبعی است، بسیاری از هیئات را مورد غفلت قرار داده اند و شعار ایشان هم این است که هیئات نباید سیاسی شود چون در این صورت مردم از هیئات فرار می کنند در حالی که مطمئنا هر انسان عاقلی می داند که هر فردی که رو به سیاست آورده و از چند و چون کار سوال کند ماهیت این اشخاص را خواهد فهمید !!! و این هشداری است برای بچه هیئتی ها و همه مردم تا جلوی نفوذ این جریان را بگیرند که در حقیقت تخریب چهره اسلام و تشیع را نشانه رفته اند ….!!!